موضوع: "بدون موضوع"
چرا دين كامل و جامعى كه ما آن را اسلام مى ناميم از همان اول بر انسان عرضه نشد؟ آيا انسان هاى اوليه حق به كمال رسيدن و سعادتمند شدن را نداشتند؟
اولا،
اديان توحيدى كه همان اديان آسمانى و حقيقى اند، سه اصل كلى مشترك دارند: اعتقاد به خداى يگانه، اعتقاد به زندگى ابدى براى هر فردى از انسان در عالم آخرت و دريافت پاداش و كيفر اعمالى كه در اين جهان انجام داده است و اعتقاد به بعثت پيامبران از طرف خداوند متعال براى هدايت بشر به سوى كمال نهايى و سعادت دنيا و آخرت; پس روح و حقيقت دين كه همان تسليم شدن در برابر خدا و اطاعت او، در آنچه از طريق پيامبرانش خواسته است براى همه ى اقوام و ملل يكسان است; چرا كه به تعبير قرآن كريم روح اديان آسمانى يك چيز است و قرآن هيچ گاه كلمه ى دين را به صورت جمع (اديان) به كار نبرده است و مقصود قرآن از اين كه نام اسلام را بر اين دين مى نهد آن نيست كه در همه ى دوره هاى تاريخ، دين خدا به اين نام معروف بوده است، بلكه مقصود آن است كه دين حقيقتى دارد كه بهترين تعبير از آن، لفظ اسلام است.[1]
ثانياً:
همه ى انسان ها در همه ى شرايط داراى فطرت ثابت و حقيقت واحدى هستند و از آن جا كه دين براى تربيت انسان و تأمين سعادت واقعى بشر آمده است، تنوع و تعدد اديان ممكن نيست;[2] از اين رو همه ى شريعت ها در زمان خود بهترين و كامل ترين طريق براى تضمين تكامل و سعادت انسان ها بوده اند.
بنابراين، اديان الهى هيچ گونه تفاوتى در اصول با هم ندارند و اختلاف آنها اولا، تنها در برخى مسائل فرعى است كه بر اساس مقتضيات زمان و ويژگى هاى محيط و مخاطبان، متفاوت مى شده است; و ثانياً در سطح تعاليمى است كه به موازات تكامل بشر به تدريج و مرحله به مرحله ارتقا يافته است و اين البتّه تكامل دين است، نه اختلاف اديان.[3]
بدين ترتيب، علت عدم نزول شريعت جامع و كامل اسلام براى انسان هاى نخستين را مى توان در سه امر جستوجو كرد:
1. عدم آمادگى بشر اوليه براى دريافت طرحى جامع در دوره هاى پيش از اسلام: بشر به دليل عدم بلوغ فكرى، قادر به دريافت يك طرح جامع براى زندگى خود نبود، از اين رو، لازم بود با تجديد نبوت ها به تدريج و منزل به منزل راه نمايانى براى او فرستاده شوند، تا وى را در رسيدن به سعادت خويش و دريافت برنامه ى نهايى مهيا سازند.[4]
2. تغيير اوضاع: وضعيت زندگى انسان در دوره ها و سرزمين هاى گوناگون، در حال دگرگونى است. گوناگونى وضعيت ها به ويژه پيچيده تر شدن زندگى و ارتباطات اجتماعى مى تواند در كم و كيف احكام و قوانين اجتماعى دين مؤثر باشد; و روشن است كه اگر پيامبران قوانين پيچيده ى امروز را هزاران سال قبل براى مردم تبيين مى كردند، مرتكب كار بيهوده و لغوى شده بودند. علاوه بر آن، حفظ و تطبيق آنها بر موارد خاص در زمان هاى بعد، بسيار دشوار مى شد.[5]
اما در دوره ى ظهور اسلام، رشد و بلوغ فكرى بشر او را قادر ساخت كه اوّلاً، برنامه ى تكاملى جامع خود را يك جا دريافت كند; و ثانياً پس از پيامبر اسلام در پرتو راه نمايى ها و دستورهاى امامان معصوم(عليهم السلام) و پس از ايشان در زمان غيبت كبرى در پرتو اجتهاد علماى اسلام شناس و متخصص در دين مى توانند كليات وحى را با اوضاع متغير زمانى و مكانى منطبق سازند.[6]
3. از سوى ديگر، ويژگى هاى منحصر به فرد پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)مطرح است. شخصيت معنوى ايشان به چنان قوامى رسيده بود كه به آن حضرت امكان مى داد تا همه ى مراتب ممكن و لازم را براى دريافت وحى الهى طى كند، به گونه اى كه هيچ مرتبه و مرحله ى كشف ناشده اى باقى نماند كه پيامبر ديگرى پس از ايشان كشف كند; به تعبير عُرفا، «الخاتم من خَتَم المراتب; خاتم كسى است كه همه ى مراتب را طى كرده و مرتبه ى طى نشده اى باقى نگذارده باشد».[7]
[1]. مرتضى مطهرى، مجموعه ى آثار، (انتشارات صدرا، 1372ش)، ج 2، ص 182.
[2]. عبدالله جوادى آملى، فلسفه ى دين، (قم: مركز نشر اسراء، 1380ش) ص 73.
[3]. مرتضى مطهرى، همان، ص 181 ـ 182.
[4]. همان، ص 184.
[5]. محمد تقى مصباح يزدى، آموزش عقايد، (تهران: شركت چاپ و نشر بين الملل، چ پنجم، 1380ش)، ج 1 و 2، ص 279.
[6]. مرتضى مطهرى، همان، ص 185.
[7]. جمعى از نويسندگان، درآمدى بر مبانى انديشه اسلامى، (قم: مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمينى(رحمه الله)، 1381ش)، ص 135.
- جامعيت دين خاتم:
دليل عقلى;
[1] كه آن را با بيان چند مقدمه توضيح مى دهيم:
1. خداوند حكيم، آدمى را براى رسيدن به كمال نهايى و سعادت جاودانه آفريده است.
2. زندگى دنيا مقدمه ى زندگى آخرت، و سعادت و شقاوت ابدى در گرو چگونه زيستن در اين جهان است; يعنى اعمال و رفتار ما در رسيدن به سعادت يا محروم شدن از آن دخيل و مؤثّرند.
3. سعادتمندى در جهان آخرت، منوط به شناخت چگونگى رابطه ى اعمال با نتايج اخروى آن است; زيرا تا رابطه ى اعمال با نتايج اخروى آن ها و سعادت و شقاوت آدمى روشن نباشد، چگونه مى توان برنامه ى صحيح و همه جانبه اى براى زندگى اين جهان پى ريزى كرد؟
4. ابزار عمومى شناخت (حس و عقل)، از درك چگونگى روابط اعمال و رفتار دنيوى با نتايج اخروى ناتوان است.
در روايتى پيامبر گرامى اسلام به اصحابش فرمود: «به زودى گروهى بعد از شما مى آيند كه يك نفر از آنان اجر پنجاه نفر از شما (صحابه) را دارد». اصحاب گفتند: «يا رسول الله! ما با تو در بدر و احد و حنين شركت داشتيم و قرآن در ميان ما نازل شد». پيامبر فرمود: «اگر بر شما وارد مى شد آن چه آنان تحمل مى كنند، مانند صبر آنان صبر نمى كرديد».
مؤمنان آخرالزمان، به فرموده اميرمؤمنان: «در كارها و فداكارى هاى نيك و بزرگ مسلمانان صدر اسلام شريك اند». «و اينان كسانى اند كه پيامبر، آنان را برادر خود خوانده و آرزوى ديدار آنان را كرده است» و «افرادى هستند كه خداوند، آنان را اولياى خود خوانده است».
ولایتعهدی چرا؟
شخصی به امام رضا علیهالسلام اعتراض کرد که شما چرا ولایتعهدی را پذیرفته و در دستگاه طاغوتی مأمون وارد شدید؟ در حالی که شما اهل بیت، انسانهای پاک و مطهر و از ستمگران بیزار هستید! امام رضا علیهالسلام فرمود: آیا شأن پیامبر بالاتر است یا شأن جانشین پیامبر؟ گفت: شأن پیامبر. امام دوباره از شخص معترض سؤال کرد: یک پادشاه مشرک بدتر است یا یک پادشاه مسلمان فاسق؟ گفت: پادشاه مشرک. فرمود: آیا جرم کسی که همکاری با دستگاه جور را خود درخواست کند بالاتر است یا کسی که با زور وادار به همکاری اش کنند؟ گفت: آن کسی که خود درخواست کند. امام رضا علیهالسلام بعد از این پاسخها فرمود: یوسف صدّیق پیامبر بود و عزیز مصر کافر مشرک.
حضرت یوسف خود تقاضا کرد که با حکومت کفر همکاری کند، قرآن در این زمینه از زبان آن نبی والا مقام میفرماید: «اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ الاَْرْضِ اِنّی حَفیظٌ عَلیمٌ»؛(14) «مرا به سرپرستی خزینههای سرزمین [مصر [بگمار که پاسداری دانا هستم». [البته حضرت یوسف با این عمل خود میخواست مقامی را اشغال کند که از آن بهترین استفاده را بکند.] عزیز مصر کافر بود و مأمون مسلمان فاسق. یوسف علیهالسلام پیامبر بود و من وصی پیامبرم. یوسف پیشنهاد همکاری با حکومت داد ولی مرا به این کار مجبور کردهاند.(15)
به این ترتیب حضرت رضا علیهالسلام به مرد پرسشگر فهمانید که من کاری کردهام که یک پیامبر الهی انجام داده است و آن هم مورد رضایت الهی بود.
آخرین نظرات