موضوع: "بدون موضوع"
بخشی از خطبه غدیر پیامبر اکرم (ص)
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ عَلِیّاً وَالطَّیِّبینَ مِنْ وُلْدی (مِنْ صُلْبِهِ) هُمُ الثِّقْلُ الْأَصْغَرُ، وَالْقُرْآنُ الثِّقْلُ الْأَکْبَرُ، فَکُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَ مُوافِقٌ لَهُ، لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَی الْحَوْضَ.
أَلا إِنَّهُمْ أُمَناءُ الله فی خَلْقِهِ وَ حُکّامُهُ فی أَرْضِهِ. أَلاوَقَدْ أَدَّیْتُ.
أَلا وَقَدْ بَلَّغْتُ، أَلاوَقَدْ أَسْمَعْتُ، أَلاوَقَدْ أَوْضَحْتُ، أَلا وَ إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قالَ وَ أَنَا قُلْتُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ،
أَلاإِنَّهُ لا «أَمیرَالْمُؤْمِنینَ» غَیْرَ أَخی هذا، أَلا لاتَحِلُّ إِمْرَةُ الْمُؤْمِنینَ بَعْدی لاَِحَدٍ غَیْرِهِ.
ای مردمان! همانا علی و پاکان از فرزندانم از نسل او، یادگار گران سنگ کوچک ترند و قرآن یادگار گران سنگ بزرگ تر. هر یک از این دو از دیگر همراه خود خبر می دهد و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.
هان! بدانید که آنان امانتداران خداوند در میان آفریدگان و حاکمان او در زمین اویند.
هشدار که من وظیفه ی خود را ادا کردم. هشدار که من آن چه بر عهده ام بود ابلاغ کردم و به گوشتان رساندم و روشن نمودم. بدانید که این سخن خدا بود و من از سوی او سخن گفتم.
هشدار که هرگز به جز این برادرم کسی نباید امیرالمؤمنین خوانده شود. هشدار که پس از من لقب امیرالمومنین بری کسی جز او روا و جایز نمی باشد.
از ميان اشک ها
از ميان اشک ها خنديده مي آيد کسي
خواب بيداري ما را ديده مي آيد کسي
با ترنم با ترانه با سروش سبز آب
از گلوي بيشه خشکيده مي آيد کسي
مثل عطر تازه تک جنگل باران زده
در سلام بادها پيچيده مي آيد کسي
کهکشاني از پرستو در پناهش پرفشان
آسمان در آسمان کوچيده مي آيد کسي
خواب ديدم , خواب ديده در خيالي ديده اند
از شب ما روز را پرسيده مي آيد کسي
دلتنگي ظهور
قلم را ستايش ميکنم، آنگاه که بي محابا براي تو جوهر ميفشاند. ميخواهم بر صفحه سپيد کاغذ، دلتنگيهايم را بنگارم.
دلتنگي ما براي تو، قدمتي به درازاي تاريخ غيبت دارد. در دلتنگيهايمان، بعثت را بهانه ميآوريم. مگر نه آنکه ظهور، خود تجلي بعثت ديگري است؟
چکاد کوه، بي نور است. شب از ديدن تاريکترين لحظات تاريخ بشر، وحشتزده از خواب برميخيزد و روز در سياهي اوهام شبپرستان، چونان ماري، در خود مچاله ميشود.
حسرت طلوع تو، خيمههايش را بر سينههاي چاک چاک گسترده و ما همچنان چشم انتظار خورشيدي هستيم تا سپيده دم آزادي را نويد دهد.
اي کاش همچون مبعث آخرين پيامبر، جهانيان، ميهمان زيباترين سفره خداوندي شوند و تو را با سبدي لبريز از ميوههاي عدالت، در خانههاي سوخته از رنج روزگار به نظاره بنشينند.
آيا ميشود در مبعث تو زيبايي آخرين چادر سبز امامت را بر آسمان آبي هدايت، نظارهگر باشيم؟
وه! چه تماشايي ميشود در سپيده دم ظهور، خراميدن غزالهاي عدالت در وسعت انسانيت.
ابوالفضل صمديرضايي
آخرین نظرات